Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سیلی زدن
2 . سیلی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to slap
/slæp/
فعل ناگذر
[گذشته: slapped]
[گذشته: slapped]
[گذشته کامل: slapped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سیلی زدن
کشیده زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سیلی زدن
1.She slapped his face.
1. او به صورتش سیلی زد.
[اسم]
slap
/slæp/
قابل شمارش
2
سیلی
چَک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تودهنی
چک
سیلی
کشیده
1.She gave me a slap across the face.
1. او به صورت من سیلی زد.
تصاویر
کلمات نزدیک
slanting
slanted
slant
slangy
slanging match
slap in the face
slap-up
slapdash
slaphead
slapstick
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان