Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خوابیده
2 . خوابیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
sleeping
/slˈiːpɪŋ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خوابیده
خواب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خفته
خواب
خوابیده
مترادف و متضاد
asleep
sleeping child/brain ...
کودک/مغز خوابیده
1. New technology allows scientists to watch the sleeping brain at work.
1. فناوری جدید به دانشمندان اجازه میدهد که عملکرد مغز خوابیده را نگاه کنند.
2. She looked lovingly at the sleeping child.
2. او با عشق به کودک خوابیده نگاه کرد.
[اسم]
sleeping
/slˈiːpɪŋ/
غیرقابل شمارش
2
خوابیدن
خواب
1.It was too hot last night. So sleeping was near impossible.
1. دیشب هوا خیلی گرم بود. بنابراین، خوابیدن تقریبا غیرممکن بود.
2.Sleeping is forbidden hear.
2. خوابیدن اینجا ممنوع است.
تصاویر
کلمات نزدیک
sleepiness
sleepily
sleeper
sleep well
sleep over
sleeping bag
sleeping car
sleeping partner
sleeping pill
sleeping policeman
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان