Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . همدردی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
solace
/ˈsɑːləs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
همدردی
تسلی خاطر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دلجویی
مترادف و متضاد
comfort
1.His grandchildren were a solace in his old age.
1. نوه های در سن و سال پیری برای او مایه تسلی خاطر بودند.
2.She turned to Rob for solace.
2. او برای همدردی رو به "راب" کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
sojourn
soiree
soil science
soil pipe
soil erosion
solar
solar cell
solar eclipse
solar energy
solar month
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان