Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . منبع
2 . خبررسان
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
source
/sɔrs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
منبع
منشا، سرچشمه، خاستگاه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خاستگاه
منشا
منبع
ماخذ
مترادف و متضاد
beginning
birthplace
origin
reference
spring
source of something
منشا [منبع] چیزی
1. a source of heat
1. منبع گرما
2. Professor Smith's speech was a valid source of information on chemistry.
2. سخنرانی پروفسور "اسمیث" منبع معتبری از اطلاعات شیمی بود.
source for something
منبع برای چیزی
The college student knew that he needed more than a basic textbook as a source for his report.
آن دانشجوی کالج میدانست که برای منبع گزارشش به بیشتر از یک کتاب درسی ساده نیاز دارد.
2
خبررسان
مخبر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مخبر
1.The story came from a source within the government.
1. داستان از خبررسانی در دل دولت بهدست آمده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
sour-faced
sour taste
sour orange
sour grapes
sour grape
source code
sourcing
sourdough
sourness
sous-chef
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان