[اسم]

spine

/spaɪn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ستون فقرات

معادل ها در دیکشنری فارسی: ستون فقرات
مترادف و متضاد backbone
  • 1.She injured her spine in a riding accident.
    1. او در یک حادثه اسب‌سواری به ستون فقراتش آسیب زد.

2 عطف (کتاب)

معادل ها در دیکشنری فارسی: عطف

3 خار (خارپشت)

  • 1.Porcupines use their spines to protect themselves.
    1. تشی‌ها [خارپشت‌ها] برای محافظت از خود از خارهایشان استفاده می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان