[فعل]

to spit out

/spˈɪt ˈaʊt/
فعل گذرا
[گذشته: spat out] [گذشته: spat out] [گذشته کامل: spat out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تف کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اخ کردن
  • 1.She took a mouthful of food and then suddenly spat it out.
    1. او یک لقمه غذا در دهانش گذاشت و بعد ناگهان به بیرون تفش کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان