Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تف کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to spit out
/spˈɪt ˈaʊt/
فعل گذرا
[گذشته: spat out]
[گذشته: spat out]
[گذشته کامل: spat out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تف کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اخ کردن
1.She took a mouthful of food and then suddenly spat it out.
1. او یک لقمه غذا در دهانش گذاشت و بعد ناگهان به بیرون تفش کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
southern african
southern africa
social networking site
highs and lows
tortellini
sugar-free
superfood
take a deep breath
take control
tallish
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان