Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جدا شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to split up
/splɪt ʌp/
فعل ناگذر
[گذشته: split up]
[گذشته: split up]
[گذشته کامل: split up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جدا شدن
بهم زدن (رابطه عاشقانه)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جدا شدن
مترادف و متضاد
break up
separate
split
1.She's split up with her boyfriend.
1. او با دوستپسرش بهم زدهاست.
2.They've split up.
2. آنها از هم جدا شدهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
split second
split screen
split peas
split infinitive
split hairs
split-level
split-second
splitting
splitting headache
splurge
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان