[فعل]

to spoil

/spɔɪl/
فعل گذرا
[گذشته: spoiled] [گذشته: spoiled] [گذشته کامل: spoiled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خراب کردن از بین بردن، تباه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تباه کردن ضایع کردن فاسد کردن
مترادف و متضاد destroy ruin wreck
to spoil something
چیزی را خراب کردن [از بین بردن]
  • 1. He tried not to let the bad news spoil his evening.
    1. او سعی کرد که نگذارد خبر بد، بعدازظهرش را خراب کند.
  • 2. You'll spoil your appetite if you have cake now.
    2. اگر الان کیک بخوری، اشتهایت را از بین خواهی برد.

2 لوس کردن نازپرورده کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: لوس کردن
مترادف و متضاد indulge overindulge pamper neglect
to spoil somebody
کسی را لوس [نازپرورده] کردن
  • Her children are completely spoiled.
    بچه‌های او کاملاً نازپرورده هستند.

3 خراب شدن فاسد شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تباه شدن خراب شدن ضایع شدن
مترادف و متضاد go off
  • 1.We left the fruit out too long, and it spoiled.
    1. ما میوه را مدت زمان زیادی بیرون گذاشتیم و آن خراب شد.

4 لو دادن (داستان فیلم/کتاب و...)

  • 1.I won’t tell you what happens in the last chapter—I don’t want to spoil it for you.
    1. من به تو نخواهم گفت در فصل آخر چه اتفاقی می‌افتد؛ نمی‌خواهم داستان را برای تو لو بدهم.
[اسم]

spoil

/spɔɪl/
قابل شمارش

5 غنیمت

معادل ها در دیکشنری فارسی: غنیمت
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان