Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خراب کردن
2 . لوس کردن
3 . خراب شدن
4 . لو دادن (داستان فیلم/کتاب و...)
5 . غنیمت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to spoil
/spɔɪl/
فعل گذرا
[گذشته: spoiled]
[گذشته: spoiled]
[گذشته کامل: spoiled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خراب کردن
از بین بردن، تباه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تباه کردن
ضایع کردن
فاسد کردن
مترادف و متضاد
destroy
ruin
wreck
to spoil something
چیزی را خراب کردن [از بین بردن]
1. He tried not to let the bad news spoil his evening.
1. او سعی کرد که نگذارد خبر بد، بعدازظهرش را خراب کند.
2. You'll spoil your appetite if you have cake now.
2. اگر الان کیک بخوری، اشتهایت را از بین خواهی برد.
2
لوس کردن
نازپرورده کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لوس کردن
مترادف و متضاد
indulge
overindulge
pamper
neglect
to spoil somebody
کسی را لوس [نازپرورده] کردن
Her children are completely spoiled.
بچههای او کاملاً نازپرورده هستند.
3
خراب شدن
فاسد شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تباه شدن
خراب شدن
ضایع شدن
مترادف و متضاد
go off
1.We left the fruit out too long, and it spoiled.
1. ما میوه را مدت زمان زیادی بیرون گذاشتیم و آن خراب شد.
4
لو دادن (داستان فیلم/کتاب و...)
1.I won’t tell you what happens in the last chapter—I don’t want to spoil it for you.
1. من به تو نخواهم گفت در فصل آخر چه اتفاقی میافتد؛ نمیخواهم داستان را برای تو لو بدهم.
[اسم]
spoil
/spɔɪl/
قابل شمارش
5
غنیمت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
غنیمت
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
splotch
splosh
splitting
split up
split end
spoke
spokeshave
spokesman
spokesperson
sponge
کلمات نزدیک
splutter
splurge
splitting headache
splitting
split-second
spoil one's appetite
spoiled
spoiler
spoils
spoilsport
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان