[فعل]

to stick together

/stɪk təˈgɛðər/
فعل ناگذر
[گذشته: stuck together] [گذشته: stuck together] [گذشته کامل: stuck together]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هوای همدیگر را داشتن

informal
  • 1.The two brothers always stick together at school.
    1. (آن) دو برادر همیشه در مدرسه هوای همدیگر را دارند.
  • 2.We were the only British people in the town so we decided to stick together.
    2. ما تنها آدم‌های انگلیسی شهر بودیم، برای همین تصمیم گرفتیم هوای همدیگر را داشته باشیم.

2 به‌هم چسبیدن

  • 1.The oil keeps the pasta from sticking together.
    1. روغن، پاستا را از چسبیدن به‌هم بازمی‌دارد [روغن کمک می‌کند پاستا به‌هم نچسبد].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان