[فعل]

to stoke

/stoʊk/
فعل گذرا
[گذشته: stoked] [گذشته: stoked] [گذشته کامل: stoked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 روشن نگه داشتن آتش (با افزودن چوب، ذغال و...) ذغال، چوب و... به آتش افزودن

  • 1.She was stoking the stove with sticks of maple.
    1. او داشت با تکه‌های چوب افرا اجاق گاز را روشن نگه می‌داشت.

2 تحریک کردن برانگیختن

  • 1.These demands are helping to stoke fears of civil war.
    1. این تقاضاها دارند به برانگیختن ترس از جنگ داخلی کمک می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان