[اسم]

stomach

/ˈstʌmək/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شکم (کالبدشناسی) معده

معادل ها در دیکشنری فارسی: شکم معده
مترادف و متضاد abdomen belly gut tummy
  • 1.He has an upset stomach.
    1. او معده حساسی دارد.
  • 2.The doctor asked him to lie down on his stomach.
    2. دکتر از او خواست که روی شکمش دراز بکشد.

2 دل و جرئت شهامت

informal
مترادف و متضاد courage guts
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان