[اسم]

string

/strɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تار سیم، زه (دسته راکت تنیس و ...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: تار زه زهی
guitar strings
تارهای گیتار

2 نخ (ضخیم) بند، ریسمان

معادل ها در دیکشنری فارسی: بند ریسمان ریسه نخ سیم
  • 1.He wrapped the package in brown paper and tied it with string.
    1. او بسته را با کاغذ قهوه‌ای پیچید و با نخ بست.
a red string
ریسمانی قرمز

3 رشته (مهره)

معادل ها در دیکشنری فارسی: رشته ریسه زنجیره
a string of blue beads
یک رشته مهره آبی
a string of pearls
یک رشته مروارید

4 سلسله زنجیره، مجموعه

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان