[فعل]

to strip

/strɪp/
فعل گذرا
[گذشته: stripped] [گذشته: stripped] [گذشته کامل: stripped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کندن پوست کندن، جدا کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: لخت کردن
  • 1.Deer had stripped the bark off the tree.
    1. گوزن پوست درخت را کنده بود.
  • 2.Strip off all the existing paint.
    2. رنگ‌های (خشک شده) باقی مانده را بکنید.
  • 3.We need to strip the wallpaper off the walls first.
    3. ما اول باید کاغذ دیواری را از دیوار بکنیم.

2 لخت شدن لباس کندن

معادل ها در دیکشنری فارسی: برهنه شدن عریان شدن لخت شدن
informal
  • 1.He stripped and ran into the ocean.
    1. او لخت شد و به طرف اقیانوس دوید.

3 قطعات (خودرو و ...) جدا کردن پیاده کردن (موتور خودرو و ...)، باز کردن

مترادف و متضاد dismantle
[اسم]

strip

/strɪp/
قابل شمارش

4 نوار باریکه

معادل ها در دیکشنری فارسی: باریکه نوار
a strip of paper
یک نوار کاغذی

5 خیابان اصلی (دارای مغازه و ...)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان