Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پرستار به من آمپول زد.
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[جمله]
The nurse gave me an injection.
/ðə ˈnɝːs ˈɡeɪv ˈmiː ən ˌɪnˈdʒekʃn̩/
1
پرستار به من آمپول زد.
تصاویر
کلمات نزدیک
the most popular sports in my country are windsurfing, hang-gliding and sky diving.
the more the merrier
the minute
the milk has gone sour.
the meat has gone bad.
the oil pan is dented.
the operator cut in and asked us to cut our conversation short.
the other day
the outskirts of a city
the pad on the brake pedal is worn out.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان