Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تلفنچی حرف ما را قطع کرد و از ما خواست که صحبتمان را کوتاه کنیم.
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[جمله]
The operator cut in and asked us to cut our conversation short.
/ði ˈɑpəˌreɪtər kʌt ɪn ænd æskt ʌs tu kʌt ˈaʊər ˌkɑnvərˈseɪʃən ʃɔrt./
1
تلفنچی حرف ما را قطع کرد و از ما خواست که صحبتمان را کوتاه کنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
the oil pan is dented.
the nurse gave me an injection.
the most popular sports in my country are windsurfing, hang-gliding and sky diving.
the more the merrier
the minute
the other day
the outskirts of a city
the pad on the brake pedal is worn out.
the pantry is through the kitchen.
the paralympics
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان