Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حومه یک شهر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
the outskirts of a city
/ði ˈaʊtˌskɜrts ʌv ə ˈsɪti/
1
حومه یک شهر
حاشیه یک شهر
تصاویر
کلمات نزدیک
the other day
the operator cut in and asked us to cut our conversation short.
the oil pan is dented.
the nurse gave me an injection.
the most popular sports in my country are windsurfing, hang-gliding and sky diving.
the pad on the brake pedal is worn out.
the pantry is through the kitchen.
the paralympics
the parking is in the basement.
the pedal pads and the floor mats are worn.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان