[اسم]

tunnel

/ˈtʌn.əl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تونل

معادل ها در دیکشنری فارسی: تونل
مترادف و متضاد underground passage underpass
  • 1.The train went into the tunnel.
    1. قطار به درون تونل رفت.
[فعل]

to tunnel

/ˈtʌn.əl/
فعل ناگذر
[گذشته: tunneled] [گذشته: tunneled] [گذشته کامل: tunneled]

2 تونل زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تونل زدن
مترادف و متضاد dig excavate
  • 1.The workers are tunneling through the hill.
    1. کارگران دارند از میان تپه تونل می‌زنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان