[اسم]

turbulence

/ˈtɜrbjələns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تلاطم آشفتگی (جریان هوا)

معادل ها در دیکشنری فارسی: جوش و خروش
مترادف و متضاد upheaval
  • 1.We might be experiencing some turbulence on this flight due to an approaching electrical storm.
    1. ما ممکن است در این پرواز به دلیل نزدیک شدن به طوفان الکتریکی با تلاطم مواجه شویم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان