[اسم]

turnaround

/ˈtɜrnəˌraʊnd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تغییر ناگهانی و مثبت

  • 1.All those factors suggest investors are eager for a turnaround.
    1. تمام این عوامل حاکی از این هستند که سرمایه‌گذاران مشتاق یک تغییر ناگهانی و مثبت هستند.
  • 2.That incident was a remarkable turnaround in his fortunes.
    2. آن اتفاق، تغییر ناگهانی و مثبتی در اقبال او بود.

2 عمل یا فرآیند دریافت، پردازش و تحویل چیزی

  • 1.Customers want a quick turnaround between order and delivery.
    1. مشتری‌ها فرآیند دریافت، پردازش و تحویل سریع بین سفارش و تحویل می‌خواهند.

3 دوربرگردان چرخشگاه

معادل ها در دیکشنری فارسی: دوربرگردان
The turnaround allowed the driver to make a U-turn..
آن دوربرگردان به راننده اجازه داد که دور 180 درجه بزند.

4 فرآیند آماده‌سازی (یک وسیله نقلیه برای آغاز سفر) فرآیند یا زمان تخلیه بار و بارگیری مجدد (کشتی یا هواپیما)

  • 1.Airlines rely on very fast turnaround times.
    1. شرکت‌های هواپیمایی به فرآیند آماده‌سازی خیلی سریع وابسته هستند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان