Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تغییر ناگهانی و مثبت
2 . عمل یا فرآیند دریافت، پردازش و تحویل چیزی
3 . دوربرگردان
4 . فرآیند آمادهسازی (یک وسیله نقلیه برای آغاز سفر)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
turnaround
/ˈtɜrnəˌraʊnd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تغییر ناگهانی و مثبت
1.All those factors suggest investors are eager for a turnaround.
1. تمام این عوامل حاکی از این هستند که سرمایهگذاران مشتاق یک تغییر ناگهانی و مثبت هستند.
2.That incident was a remarkable turnaround in his fortunes.
2. آن اتفاق، تغییر ناگهانی و مثبتی در اقبال او بود.
2
عمل یا فرآیند دریافت، پردازش و تحویل چیزی
1.Customers want a quick turnaround between order and delivery.
1. مشتریها فرآیند دریافت، پردازش و تحویل سریع بین سفارش و تحویل میخواهند.
3
دوربرگردان
چرخشگاه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دوربرگردان
The turnaround allowed the driver to make a U-turn..
آن دوربرگردان به راننده اجازه داد که دور 180 درجه بزند.
4
فرآیند آمادهسازی (یک وسیله نقلیه برای آغاز سفر)
فرآیند یا زمان تخلیه بار و بارگیری مجدد (کشتی یا هواپیما)
1.Airlines rely on very fast turnaround times.
1. شرکتهای هواپیمایی به فرآیند آمادهسازی خیلی سریع وابسته هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
turn-on
turn-off
turn upside down
turn up one's toes
turn up one's nose at
turndown collar
turner
turning
turning point
turnip
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان