[اسم]

ultimatum

/ˌʌltɪˈmeɪtəm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اتمام حجت اولتیماتوم، پیشنهاد آخر

معادل ها در دیکشنری فارسی: اتمام حجت اولتیماتوم
  • 1.The landlord gave them an ultimatum - pay the rent or get out of the apartment.
    1. صاحب‌خانه با آنها اتمام حجت کرد [به آن‌ها اولتیماتوم داد]؛ یا اجاره را پرداخت کنند یا آپارتمان را ترک کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان