[فعل]

to underwrite

/ˌʌndərˈraɪt/
فعل گذرا
[گذشته: underwrote] [گذشته: underwrote] [گذشته کامل: underwritten]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تقبل (مالی) کردن پشت نویسی کردن

مترادف و متضاد agree to finance
  • 1.The record company may underwrite the costs of a band’s first tour.
    1. شرکت ضبط موسیقی ممکن است هزینه های تور اول گروه را تقبل کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان