[اسم]

urge

/ɜːrdʒ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 میل (شدید) اشتیاق

  • 1.I had a sudden urge to hit him.
    1. من ناگهان میل شدیدی داشتم که او را بزنم.
  • 2.sexual urges
    2. امیال جنسی
[فعل]

to urge

/ɜːrdʒ/
فعل گذرا
[گذشته: urged] [گذشته: urged] [گذشته کامل: urged]

2 اصرار کردن ترغیب کردن، مجبور کردن

مترادف و متضاد encourage force
  • 1.I urged him to stay for dinner.
    1. من اصرار کردم او برای شام بماند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان