[اسم]

vexation

/vɛkˈseɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رنجش آزردگی، ناراحتی

معادل ها در دیکشنری فارسی: رنجش
مترادف و متضاد annoyance irritation
  • 1.Jenna bit her lip in vexation.
    1. "جنا" در آزردگی لبش را گاز گرفت.
  • 2.life's inevitable vexations
    2. رنجش های اجتناب ناپذیر زندگی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان