[عبارت]

wait tables

/weɪt ˈteɪbəlz/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 غذا سرو کردن پیش‌خدمتی کردن

  • 1.I spent the summer waiting tables.
    1. من تابستان را به پیش‌خدمتی کردن سپری کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان