2.
او هر روز صبح دو کیلومتر تا محل کارش پیاده میرود.
3.
I walked the streets aimlessly.
3.
من بدون هدف در خیابانها راه رفتم.
کاربرد فعل walk به معنای راه رفتن یا پیاده رفتن
فعل walk در فارسی به معنای "راه رفتن" یا "پیاده رفتن" است. به عمل بلند کردن و گذاشتن یک پا در مقابل پای دیگر با سرعتی معین به منظور حرکت از جایی به جای دیگر، "راه رفتن" گفته میشود. "پیاده رفتن" نیز همین معنا را دارد ولی با این تفاوت که بر مفهوم پیاده بودن (یعنی بدون هیچگونه وسیله نقلیه) اشاره دارد. مثال:
".The baby is just learning to walk" (آن کودک تازه دارد راه رفتن یاد میگیرد.)
".He walks two kilometers to work every morning" (او هر روز صبح دو کیلومتر تا محل کارش پیاده میرود.)
2
پیاده بردن
پیاده همراهی کردن
مترادف و متضاد
accompany
escort
to walk somebody + adv./prep.
کسی را پیاده بردن/پیاده همراهی کردن
1.
He always walked her home.
1.
او همیشه او را پیاده به خانه میبرد [او همیشه پیاده او را تا خانه همراهی میکرد].
2.
Will you walk me home?
2.
مرا پیاده تا خانه میبری [همراهی میکنی]؟
3
به پیادهروی بردن (سگ و ...)
راه بردن
to walk something + adv./prep.
چیزی را به پیادهروی بردن/چیزی را راه بردن
1.
I try to walk my dog every morning.
1.
من سعی میکنم هر روز صبح سگم را راه ببرم.
2.
They walk their dogs every day.
2.
آنها هر روز سگهایشان را به پیادهروی میبرند.
4
(روی زمین) حرکت دادن
هل دادن
مترادف و متضاد
move
to walk something
چیزی را (روی زمین) حرکت دادن
1.
He walked the bookcase to the other end of the room.
1.
او قفسه کتاب را به انتهای دیگر اتاق حرکت داد.
2.
We walked our bikes up the hill.
2.
ما دوچرخههایمان را به بالای تپه هل [حرکت] دادیم.
5
ناپدید شدن
گم شدن، دزدیده شدن
مترادف و متضاد
disappear
go missing
1.Customers have to leave a deposit to ensure the beer glasses don't walk.
1.
مشتریان باید ودیعه بگذارند تا اطمینان حاصل شود که لیوانهای آبجو ناپدید نمیشوند.
1.
It is a ten-minute walk to Whitechapel station.
1.
تا ایستگاه "وایتچپل" یک پیادهروی ده دقیقهای است.
2.
My house is ten minutes' walk from here.
2.
خانهام از اینجا یک پیادهروی ده دقیقهای است [از اینجا تا خانهام، پیاده ده دقیقه راه هست].
a short walk
یک پیادهروی کوتاه
It's only a short walk to the beach.
تا ساحل فقط یک پیادهروی کوتاه است.
کاربرد اسم walk به معنای پیادهروی
معادل اسم walk در فارسی "پیادهروی" است. به عمل راهرفتن و یا قدمزدن معمولاً برای تفریح یا ورزش، "پیادهروی" گفته میشود. مثال:
".Let's go for a walk" (بیا به پیادهروی برویم.)
8
پیادهرو
مسیر پیادهروی
مترادف و متضاد
footpath
path
pathway
route
1.The street lamps illuminated the riverside walk.
1.
چراغهای خیابان مسیر پیادهروی کنار رودخانه را روشن کرده بود.