Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . محجور
2 . بخش (بیمارستان)
3 . منطقه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
ward
/wɔːrd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
محجور
صغیر
2
بخش (بیمارستان)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بخش
1.She's in a ward on the fourth floor.
1. او در بخشی در طبقه چهارم است.
children’s ward
بخش کودکان
He worked as a nurse on the children's ward.
او به عنوان یک پرستار در بخش کودکان کار میکرد.
3
منطقه
ناحیه، بخش
1.Each ward introduces three or four Councillors.
1. هر ناحیه سه یا چهار تا عضو شورا معرفی میکند.
2.This is the second marginal ward in Westminster.
2. این دومین بخش حاشیهای "وستمینستر" است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
war paint
war
wapiti
wantonly
want
wardrobe
ware
warehouse
warfare
warm
کلمات نزدیک
warchalking
warbler
warble
war-torn
war widow
warden
warder
wardrobe
wardroom
wardship
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان