[صفت]

weighty

/wˈeɪɾi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: weightier] [حالت عالی: weightiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سنگین

معادل ها در دیکشنری فارسی: ثقیل سنگین
formal
a weighty tome
یک کتاب سنگین [قطور]

2 مهم پراهمیت

formal
  • 1.She didn’t feel like discussing weighty matters.
    1. او حال بحث کردن درباره موضوعات مهم را نداشت.

3 طاقت‌فرسا کمرشکن

4 مجاب‌کننده قانع‌کننده

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان