[اسم]

zipper

/ˈzɪpər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زیپ

معادل ها در دیکشنری فارسی: زیپ
  • 1.My zipper’s stuck.
    1. زیپم گیر کرده است.
  • 2.The fabric got caught in the zipper and tore.
    2. پارچه توی زیپ گیر کرد و پاره شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان