[فعل]

acostarse

/ˌakɔstˈaɾse/
فعل بی قاعده فعل بازتابی
[گذشته: me acosté] [حال: me acuesto] [گذشته: me acosté] [گذشته کامل: acostado]

1 خوابیدن

  • 1.Suelo acostarme a las 10, pero hoy llegué a medianoche.
    1. عادت دارم که ساعت ده بخوابم، اما امروز نیمه‌شب به خانه رسیدم.

2 خواباندن (acostar)

  • 1.Acosté a los niños y luego me acosté yo.
    1. من بچه‌ها را خواباندم و سپس خودم خوابیدم.
  • 2.Acuesta a la paciente y levántale las piernas.
    2. بیمار را روی زمین بخوابان و پاهایش را بالا بیاور.

3 دراز کشیدن

  • 1.Se acostó en la arena y se puso la camisa en la cabeza.
    1. او روی ماسه دراز کشید و پیراهنش را روی سرش گذاشت.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان