Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . حل کردن
2 . تعمیر کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
arreglar
/ˌareɣlˈaɾ/
فعل گذرا
[گذشته: arreglé]
[حال: arreglo]
[گذشته: arreglé]
[گذشته کامل: arreglado]
صرف فعل
1
حل کردن
حل و فصل کردن
1.La madre arregló la discusión regañando a ambos niños.
1. مادر با دعواکردن هر دو بچه بحث را حل و فصل کرد.
2
تعمیر کردن
1.Tengo que arreglar mi computador para poder terminar el proyecto.
1. برای اینکه بتوانم پروژه را تمام کنم، باید کامپیوترم را تعمیر کنم.
کلمات نزدیک
tasa
reciclaje
previsión
predominar
posada
cobertura
coger el sueño
consulta
convertir
cualificado
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان