Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . فیلمبردار
2 . دوربین
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el cámara
/kˈamaɾa/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: cámaras]
[مونث: cámara]
1
فیلمبردار
1.La cámara enfocó y comenzó a grabar.
1. فیلمبردار لنز را تنظیم و شروع کرد به فیلمبرداری.
2
دوربین
(la cámara)
1.Saca tu cámara que viene un oso para acá.
1. دوربینت را بیرون بیاور؛ یک خرس دارد به این طرف میآید.
کلمات نزدیک
comentarista
presentador
episiotomía
masajista
fisioterapeuta
ingeniero
ladrón
criminal
bailarín
periodista
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان