Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . همسر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el cónyuge
/kˈɔɲuxe/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: cónyuges]
[مونث: cónyuge]
1
همسر
1.Laura García fue encarcelada por querer matar a su cónyuge.
1. "لائورا گارسیا" بهخاطر تلاش برای کشتن همسرش به زندان افتاد.
کلمات نزدیک
constituido
coger al vuelo
cerradura
cabeza de familia
aviso a navegantes
delegado
desplazar
echar de menos
eclesiástico
elaborado
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان