[اسم]

el campo

/kˈampo/
قابل شمارش مذکر
[جمع: campos]

1 زمین (بیسبال، فوتبال و...)

  • 1.Hay demasiados jugadores en el campo.
    1. بازیکن‌های زیادی در زمین هستند.

2 مزرعه زمین زراعی

  • 1.Desde aquí se alcanza a ver los campos de maíz de la granja de mi tío.
    1. از اینجا می‌توان زمین‌های ذرت مزرعه عمویم را دید.

3 خارج از شهر مناطق روستایی

  • 1.Siempre pasan los fines de semana en el campo.
    1. آنها همیشه آخرهای هفته را در مناطق روستایی می‌گذرانند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان