[اسم]

la carta

/kˈaɾta/
قابل شمارش مونث
[جمع: cartas]

1 نامه

  • 1.Ya no se escriben tantas cartas como antes.
    1. مردم دیگر به‌اندازه قبل نامه نمی‌نویسند.

2 منو لیست غذا

  • 1.¡Camarero! La carta, por favor.
    1. پیشخدمت! منو لطفاً.

3 کارت (بازی کارتی)

  • 1.A esta baraja le faltan cinco cartas.
    1. این دست، پنج کارت کم دارد.

4 منشور (قانون)

  • 1.La Carta de las Naciones Unidas se firmó en 1945.
    1. منشور سازمان ملل در سال 1945 امضا شد.

5 نقشه

  • 1.Tiene una carta topográfica de Canadá sobre su escritorio.
    1. او یک نقشه توپوگراف از کانادا بالای میزش دارد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان