[اسم]

la cerámica

/θɛɾˈamika/
غیرقابل شمارش مونث

1 سفالگری کوزه‌گری

  • 1.Voy a clases de cerámica una vez a la semana.
    1. من یک بار در هفته به کلاس کوزه‌گری می‌روم.

2 سرامیک

  • 1.Las especias están guardadas en frascos de cerámica.
    1. ادویه‌ها در ظرف‌های سرامیکی نگه‌داری می‌شوند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان