[عدد]

cinco

/θˈinko/

1 پنج عدد 5

  • 1.Dos más tres son cinco.
    1. دو به‌علاوه سه می‌شود پنج.
[تخصیص گر]

cinco

/θˈinko/

2 پنج

  • 1.Hay cinco árboles en frente de la casa.
    1. روبه‌روی خانه پنج درخت وجود دارد.
[اسم]

el cinco

/θˈinko/
قابل شمارش مذکر

3 پنجم (در تاریخ)

  • 1.Nuestros amigos llegarán el cinco de febrero.
    1. دوستانمان پنجم فوریه خواهند رسید.

4 تیله‌بازی (گواتمالا)

  • 1.Pepe, ¿quieres jugar al cinco conmigo?
    1. "پپه" می‌خواهی با من تیله‌بازی کنی؟

5 پنج‌سنتی (شیلی)

  • 1.No le pidas nada porque ni tiene un cinco.
    1. از او چیزی نخواه، زیرا حتی یک پنج‌سنتی هم ندارد.

6 پنج‌سنتی (شیلی)

دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان