Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . وصل کردن (به خط تلفن)
2 . ارتباط برقرار کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
comunicar
/kˌomunikˈaɾ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: comuniqué]
[حال: comunico]
[گذشته: comuniqué]
[گذشته کامل: comunicado]
صرف فعل
1
وصل کردن (به خط تلفن)
1.¿Me puedes comunicar con el gerente, por favor?
1. میشود لطفاً من را به (خط تلفن) رئیس وصل کنی؟
2
ارتباط برقرار کردن
(comunicarse)
1.Los espías se comunicaban por medio de un código secreto.
1. جاسوسها با استفاده از یک کد مخفی ارتباط برقرار میکردند.
کلمات نزدیک
cabina telefónica
cabina de teléfono
inconveniente
luminoso
trastero
dejar un mensaje
descolgar
línea ocupada
marcar
número equivocado
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان