Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . گوشی را برداشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
descolgar
/dˌeskɔlɣˈaɾ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: descolgué]
[حال: descuelgo]
[گذشته: descolgué]
[گذشته کامل: descolgado]
صرف فعل
1
گوشی را برداشتن
تلفن را جواب دادن
1.Suena el teléfono, pero cuando lo descuelgas, solo se oye un pitido.
1. تلفن زنگ میزند، اما وقتی گوشی را برمیداری، فقط صدای بوق شنیده میشود.
کلمات نزدیک
dejar un mensaje
comunicar
cabina telefónica
cabina de teléfono
inconveniente
línea ocupada
marcar
número equivocado
estropeado
aceite vegetal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان