[فعل]

descolgar

/dˌeskɔlɣˈaɾ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: descolgué] [حال: descuelgo] [گذشته: descolgué] [گذشته کامل: descolgado]

1 گوشی را برداشتن تلفن را جواب دادن

  • 1.Suena el teléfono, pero cuando lo descuelgas, solo se oye un pitido.
    1. تلفن زنگ می‌زند، اما وقتی گوشی را برمی‌داری، فقط صدای بوق شنیده می‌شود.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان