[عبارت]

dar plantón

/dˈaɾ plantˈɔn/

1 قال گذاشتن کاشتن

  • 1.Después de esperar a Lía por más de una hora, Fabio se dio cuenta que le había dado plantón.
    1. بعد از اینکه "فابیو" بیش از یک ساعت منتظر "لیا" ماند، فهمید که او را قال گذاشته‌است.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان