Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . ازشکلافتاده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
desfigurado
/dˌesfiɣuɾˈaðo/
قابل مقایسه
[حالت مونث: desfigurada]
[جمع مونث: desfiguradas]
[جمع مذکر: desfigurados]
1
ازشکلافتاده
1.El accidente le dejó el rostro desfigurado, y tuvo que someterse a varias operaciones de cirugía estética.
1. تصادف چهره او را ازشکلافتاده کرد و مجبور شد که چندین عمل جراحی زیبایی انجام دهد.
کلمات نزدیک
existencialismo
bodegón
moldear
acuarela
óleo
prosaico
original
inspiración
representativo
plasmación
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان