Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . دفتر خاطرات
2 . روزنامه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el diario
/djˈaɾjo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: diarios]
1
دفتر خاطرات
1.Carla mantiene su diario escondido para que su hermano no lo lea.
1. "کارلا" دفتر خاطراتش را مخفی نگه میدارد تا برادرش آن را نخواند.
2
روزنامه
1.Lee las noticias de hoy en el diario de la ciudad.
1. اخبار امروز را در روزنامه شهر بخوان.
کلمات نزدیک
tarjeta postal
colchón de aire
hoguera
campamento
parasol
visado
hostal
miembro
segundo
minuto
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان