[اسم]

el diario

/djˈaɾjo/
قابل شمارش مذکر
[جمع: diarios]

1 دفتر خاطرات

  • 1.Carla mantiene su diario escondido para que su hermano no lo lea.
    1. "کارلا" دفتر خاطراتش را مخفی نگه می‌دارد تا برادرش آن را نخواند.

2 روزنامه

  • 1.Lee las noticias de hoy en el diario de la ciudad.
    1. اخبار امروز را در روزنامه شهر بخوان.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان