Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . مدیریت کردن
2 . موردخطاب قرار دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
dirigir
/dˌiɾixˈiɾ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: dirigí]
[حال: dirijo]
[گذشته: dirigí]
[گذشته کامل: dirigido]
صرف فعل
1
مدیریت کردن
گرداندن، اداره کردن
1.No le gusta mucho dirigir el hotel; preferiría trabajar en un restaurante.
1. او خیلی از مدیریت کردن هتل خوشش نمیآید؛ ترجیح میدهد که در رستوران کار کند.
2
موردخطاب قرار دادن
خطاب کردن
(dirigirse)
1.Me sorprendió cuando se dirigió a mí en inglés.
1. وقتی او به انگلیسی من را موردخطاب قرار داد، من متعجب شدم.
کلمات نزدیک
coordinar
estructurar
encargado
académico
asunto
supervisar
aconsejar
presencial
conocimiento
nombrar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان