[اسم]

el examen

/eksˈamɛn/
قابل شمارش مذکر
[جمع: exámenes]

1 امتحان آزمون

  • 1.No se permiten calculadoras en los exámenes.
    1. در امتحان (داشتن) ماشین‌حساب ممنوع است.

2 بازرسی جستجو

  • 1.Sometieron la camioneta sospechosa a un riguroso examen.
    1. از کامیون مشکوک بازرسی کامل انجام شد.

3 معاینه آزمایش

  • 1.El examen médico duró cuarenta minutos.
    1. معاینه پزشکی چهل دقیقه طول کشید.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان