Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . زبان فرانسوی
2 . فرانسوی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el francés
/fɾanθˈɛs/
غیرقابل شمارش
مذکر
1
زبان فرانسوی
1.No hablo mucho francés, pero sé suficiente para pedir en un resturante.
1. من خیلی زبان فرانسوی صحبت نمیکنم، اما بهاندازه لازم برای سفارشدادن در رستوران بلد هستم.
[صفت]
francés
/fɾanθˈɛs/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: francesa]
[جمع مونث: francesas]
[جمع مذکر: franceses]
2
فرانسوی
[وابسته به فرانسه و مردم آن]
1.Su esposa francesa es una pintora increíble.
1. همسر فرانسوی او یک نقاش فوقالعاده است.
کلمات نزدیک
japonés
mandarín
español
latín
inglés
alemán
árabe
literatura
geografía
matemáticas
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان