[اسم]

el francés

/fɾanθˈɛs/
غیرقابل شمارش مذکر

1 زبان فرانسوی

  • 1.No hablo mucho francés, pero sé suficiente para pedir en un resturante.
    1. من خیلی زبان فرانسوی صحبت نمی‌کنم، اما به‌اندازه لازم برای سفارش‌دادن در رستوران بلد هستم.
[صفت]

francés

/fɾanθˈɛs/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: francesa] [جمع مونث: francesas] [جمع مذکر: franceses]

2 فرانسوی [وابسته به فرانسه و مردم آن]

  • 1.Su esposa francesa es una pintora increíble.
    1. همسر فرانسوی او یک نقاش فوق‌العاده است.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان