Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . زبان ژاپنی
2 . ژاپنی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el japonés
/xˌaponˈɛs/
غیرقابل شمارش
مذکر
1
زبان ژاپنی
1.Mi hermano esta estudiando japonés porque su empresa lo va a trasladar a Tokio.
1. برادرم دارد زبان ژاپنی میخواند، زیرا شرکتش او را به توکیو منتقل خواهد کرد.
[صفت]
japonés
/xˌaponˈɛs/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: japonesa]
[جمع مونث: japonesas]
[جمع مذکر: japoneses]
2
ژاپنی
[وابسته به ژاپن و مردم آن]
1.Me gusta mucho la comida japonesa, especialmente el sushi y la tempura.
1. من عاشق غذاهای ژاپنی، بهویژه سوشی و تمپورا هستم.
کلمات نزدیک
mandarín
español
latín
inglés
arte
francés
alemán
árabe
literatura
geografía
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان