Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . ادغام کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
fundir
/fundˈiɾ/
فعل گذرا
[گذشته: fundí]
[حال: fundo]
[گذشته: fundí]
[گذشته کامل: fundido]
صرف فعل
1
ادغام کردن
1.Mi esposa y yo decidimos fundir las cuentas corrientes.
1. من و همسرم تصمیم گرفتیم که حسابهایمان را ادغام کنیم.
کلمات نزدیک
frotar
fortaleza
fechado
exponer
evento
imprescindible
incansable
intérprete
intruso
juguetear
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان