Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . علف
2 . سبزی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la hierba
/jˈɛɾβa/
غیرقابل شمارش
مونث
1
علف
سبزه، چمن
1.La hierba ha crecido mucho después de las lluvias.
1. بعد از بارشها چمن بسیار رشد کردهاست.
2
سبزی
گیاه دارویی
1.Selena cultiva hierbas en su jardín.
1. "سلنا" در باغچهاش سبزی پرورش میدهد.
کلمات نزدیک
flor
sauce
arce
haya
alerce
cactus
tallo
semilla
pétalo
néctar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان