Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . تخم
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la semilla
/semˈiʎa/
قابل شمارش
مونث
[جمع: semillas]
1
تخم
بذر، دانه
1.Compré semillas de girasol para plantarlas en el jardín.
1. تخم آفتابگردان خریدم تا آنها را در باغچه بکارم.
کلمات نزدیک
tallo
cactus
hierba
flor
sauce
pétalo
néctar
girasol
tulipán
narciso
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان