Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . تکفرزند
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el hijo único
/ˈixo ˈuniko/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: hijos únicos]
[مونث: hija única]
1
تکفرزند
1.Oliver era hijo único y siempre sentía que le faltaba compañía.
1. "الیور" تکفرزند بود و همیشه احساس میکردم که دنبال همصحبت میگشت.
کلمات نزدیک
ex mujer
ex marido
casado
causar daño
símbolo
matrimonio
multicultural
materno
estar enamorado
a la derecha
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان